
تلارانریود در نهایت—چرخ زمان دنیای رویاها را فاش میکند
تاریخ انتشار:
مقدمه
اندرو کانینگهام و لی هاچینسون دههها از زندگی خود را با کتابهای چرخ زمان اثر رابرت جردن و برندون سندرسون گذراندهاند و پیش از این نیز از این دانش برای خلاصهنویسی هر قسمت از فصل اول و دوم سریال تلویزیونی چرخ زمان آمازون استفاده کردهاند. اکنون ما برای فصل سوم بازگشتهایم—همراه با بینشها، شوخیها و نظریههای گاه و بیگاه.
خلاصه قسمت پنجم: "تلارانریود"
این خلاصهها هر عنصر هر قسمت را پوشش نخواهند داد، اما شامل اسپویلهای عمدهای برای نمایش و سری کتابها خواهند بود. ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد که از افشای رویدادهای مهم آینده در کتابها خودداری کنیم، اما همیشه خطر این وجود دارد که چیزی از قلم بیفتد. اگر میخواهید کاملاً بدون اسپویل بمانید و کتابها را نخواندهاید، این خلاصهها برای شما مناسب نیستند.
قسمتهای جدید فصل سوم چرخ زمان هر پنجشنبه برای مشترکین آمازون پرایم منتشر میشود. این نوشتار به قسمت پنجم، "تلارانریود"، که در تاریخ ۲۷ مارس منتشر شد، میپردازد.
نکات قابل توجه
نمایش این هفته تعدادی از خطوط داستانی کتاب را معرفی یا گسترش میدهد و در عین حال بین دیدگاهها جابجا میشود. لی، کدام یک از این داستانها برای شما جالبتر است؟ آیا چیزی در نمایش وجود دارد که آرزو میکردید از آن صرفنظر میکردیم؟
من کمی از بیتوجهی ایلایدا به جانها متعجب شدم—اجرای او از خواهر سیاهپوش، امیکو ناگویین، بسیار سطحی بود. به خاطر ندارم که او در کتابها اینقدر بیپروا درباره مرگ باشد، اما مدتی از آن گذشته است. با این حال، در حالی که او به طور واضح شرور بزرگ نیست، به وضوح فرد خوبی هم نیست.
ما برای اولین بار نگاهی به مردم دریا (Sea Folk) داریم، هرچند که این معرفی کمی بیمزه به نظر میرسید—مثل این که هم زمان بیشتری از آنچه نیاز بود صرف کردند تا آنها را معرفی کنند و هم زمان کمتری از آنچه نیاز بود صرف کردند تا واقعاً مشخص کنند که این گروه جدید چه کسانی هستند. (هرچند که فکر میکنم نام "مردم دریا" خود توضیحدهنده است—آنچه را که میگوید، انجام میدهد.)
در این قسمت، بسیاری از داستانهای آیل و مردم دریا وجود دارد که نمایش به نوعی از شما میخواهد که همه چیز را به صورت سطحی بپذیرید، حتی اگر خوانندگان کتاب از عمق بیشتری آگاه باشند. یکی از خطوط داستانی بزرگ در کتاب این است که برج سفید با دکترینگرایی بیش از حد خود در نحوه جذب کانالکنندگان از فرهنگهای دیگر، خود را تضعیف کرده است، به طور کامل آنها را از خانوادهها و جوامع خود جدا کرده و تحت انضباطهای عجیب و غریب و انعطافناپذیر قرار میدهد. به همین دلیل است که تعداد زیادی کانالکننده آیل و مردم دریا در حال حاضر وجود دارد که برج سفید از آنها بیخبر است، و نمایش به آن اشاره کرده اما فضای زیادی برای انتقال اهمیت آن نداشته است.
با این حال، به نظر نمیرسد که این موضوع در اینجا صادق باشد، زیرا ما با تعداد زیادی کانالکننده در همه جا مواجه هستیم و فرضیه آلان به درستی ثابت میشود: خون قدیمی مانترن به طور واقعی و قوی جاری است و در حال ریختن به شکل تاورین و کانالکنندهها و دیگر جنونهای الگو در همه جا است.
چالشهای آلان
آلان چالشهای خاص خود را دارد، اما اول از همه، میخواهم نظر شما را درباره آیلها در این قسمت پس از رویدادهای رویدین بشنوم، و بهویژه درباره "کولد راکس هولد"—مکانی که میدانم بخشی از طرفداران برای دههها در حال تصور آن بودهاند. نظر شما چیست؟
نمایش کار خوبی در نشان دادن آنچه که جامعه روزمره آیلها به نظر میرسد از طریق فقط چند شخصیت، از جمله همسر دیگر رورک، لیان و نوهاش آلسرا، انجام میدهد. این یک اقتصاد داستانگویی است که به دلیل بودجه و تعداد کم قسمتها بر نمایش تحمیل شده است، اما معمولاً شما این احساس را نمیکنید.
ما همچنین برای اولین بار نگاهی به شگفتی و ناراحتی که رند به عنوان رئیسالروس آیلها الهام خواهد بخشید، داریم. رهبران قبیلهها در حال حاضر داستانهایی از او برای فرزندانشان تعریف میکنند. اما نه همه افراد قرار است به راحتی او را بپذیرند، چیزی که احتمالاً در قسمتهای آینده شروع به بررسی آن خواهیم کرد.
آلان قطعاً در حال رقابت برای تبدیل شدن به یکی از شخصیتهای مورد علاقه من در نمایش است. او از همان ابتدا به عنوان یک شخصیت پسزمینه و همپیمان آزاد گروه دو رود در کتابها قابل مشاهده است، اما نمایش به او شخصیتی و هدف بیشتری داده و دیدگاه وسیعتری نسبت به آلان کتاب (که معمولاً در جایی در حال غمگینی درباره ناتوانیاش در انتخاب هیچ یک از پسران دو رود به عنوان یک وادر بود) ارائه میدهد. در نمایش، او و وادرش ماکسیم شخصیتهای کاملاً توسعهیافتهای هستند که در حال برخورد با رابطه خود و نبرد نهایی به شیوه خود هستند و این جالب است که در میان همه چیزهای "چگونه آنها قرار است رویداد کتاب X را به تصویر بکشند"، چیزی غیرمنتظره و جدید دریافت کنیم.
فکر میکنم شما به تغییر اصلی و کلی از کتابها اشاره کردهاید، که بزرگتر از همه تغییرات دیگر است: نمایش تلاش کرده است تا این شخصیتها را به افرادی با مشکلات قابل ارتباط تبدیل کند، نه یک گروه از افراد بدخلق و بیتوجه به جزئیات که انتخابهای بدی میکنند و سپس باید خود را از آنها بیرون بکشند.
خوب، به جز شاید برای الین. من هنوز هم کمی میخواهم او را تکان دهم.
نکات کلیدی درباره ایگوین
در مورد رویدادهای بزرگ کتاب که در حال وقوع است، بیایید به ایگوین به طور مختصر بپردازیم. واضح است که او در حال شروع به تقویت مهارتهای خود در دنیای رویاها—تلارانریود، که نام قسمت را به خود اختصاص داده—است و او در حال حاضر از آن برای تسهیل ارتباط سریعتر بین شخصیتهای دورافتاده و بررسی حال دوستانش استفاده میکند. دو نکته دیگر، جزئی: ما داریم میبینیم که رند و ایگوین به طور رمانتیک از هم دور میشوند، موضوعی که کتابها تا این نقطه به آن پرداختهاند. و این اولین باری بود که متوجه شدم یک آیل او را "ایگوین سدای" خطاب کرد. فرض میکنم این قبلاً اتفاق افتاده و این فقط اولین باری است که من متوجه شدم، اما بازی ایگوین/نینیو/الین در نقش کامل آیس سدای علیرغم اینکه واقعاً نیستند، یک خط داستانی است که کتابها در این وسط سری به آن میزنند.
ماجراهای مین و مت
و در مورد رویاها—یا حداقل بینشها—فکر میکنم اگر به ماجراهای ادامهدار مین و مت نپردازیم، کمی بیانصافی کردهایم (که پسرعمویم آن را به عنوان "یک لزبین و بهترین دوست همجنسگرایش در حال گشت و گذار، و مشخص نیست که کدام یک کدام است" توصیف کرد). نمایش بار دیگر فرصت را برای یادآوری بینشهای مین—بهویژه آن بینش از آویزان شدن مت—غنیمت میشمارد. پیشگویی!
من کمی نگران هستم که فقط سه قسمت دیگر باقی مانده است، زیرا ما مهمانی را به چهار یا پنج گروه تقسیم کردهایم و بیشتر این گروهها در حال حاضر دارای زیرگروههای کوچکتری هستند که کار خود را انجام میدهند. در این مرحله به نمایش بسیار اعتماد دارم، اما تقسیم و دوباره تقسیم خطوط داستانی چیزی است که در نهایت کتابها را در گل و لای گیر میاندازد و ما قبلاً این دینامیک را در تلویزیون، مثلاً در فصلهای میانی تا پایانی بازی تاج و تخت، مشاهده کردهایم. فقط امیدوارم بتوانیم همه چیز را تند و سریع نگه داریم بدون اینکه نمایش را به طور کامل طاقتفرسا کنیم، زیرا در حال حاضر نیز در معرض این خطر است.
نتیجهگیری
برای نکات پایانی، نکتهای که در یادداشتهایم داشتم و میخواستم به آن بپردازم این است که برای من، این قسمت تأکید میکند که این نمایش در بهترین حالت خود زمانی است که بر روی شخصیتهایش تمرکز میکند و به آنها اجازه میدهد کار کنند. قسمت چهارم با رویدین یک موفقیت حماسی نادر بود؛ بیشتر مواقعی که نمایش تلاش کرده است به عظمت یا حماسه دست یابد، ناکام مانده است. فیلمبرداری ناامیدکننده است، یا دکورها شبیه فوم پلیاستایرن و بیتوجهی به نظر میرسند، یا ویرایش نتوانسته است یک خط داستانی منسجم برای عمل ارائه دهد، یا نوشتن آن را خراب کرده است. اما در نزدیکی، در یک کشتی قفل شده یا نشسته بر روی یک کوه یا در حال گشت و گذار در رویای یک آهنگر، بازیگران میدانند که چه میکنند و آنها شروع به ارائه مداوم کردهاند.
اما در مورد این قسمت، چیز دیگری برای گفتن ندارم. ما در حال جابجایی قطعات در صفحه شطرنج به نفع درگیریهای بزرگتر در آینده هستیم. این نمایش همچنان بسیار متراکم است، که فکر میکنم مانع از رسیدن آن به سطح فرهنگی بازی تاج و تخت خواهد شد. اما من هنوز هم دارم لذت میبرم. آیا نکته دیگری هست که بخواهید برجسته کنید؟ کفشهایی که منتظر افتادن آنها هستید؟
تا هفته آینده، خوانندگان عزیز—از سایهها بپرهیزید و از خودتان محافظت کنید. میشنوم که لافیر در این شب در دنیای رویاها قدم میزند.






