
خلاصه سریال Wheel of Time: نبرد بزرگ و بهترین نبردهای کتابها به خوبی به تصویر کشیده شده است
تاریخ انتشار:
مقدمه
اندرو کانینگهام و لی هچینسون دههها از زندگی خود را با کتابهای Wheel of Time اثر رابرت جردن و برندون سندرسون سپری کردهاند و قبلاً این دانش را در خلاصهنویسی هر قسمت از فصل اول و دوم سریال تلویزیونی WoT آمازون به کار بردهاند. اکنون ما دوباره برای فصل سوم آمادهایم—همراه با بینشها، شوخیها و گاهی نظریههای عجیب و غریب.
خلاصه قسمت هفتم: Goldeneyes
این خلاصهها هر عنصر از هر قسمت را پوشش نخواهند داد، اما شامل اسپویلرهای عمدهای برای سریال و مجموعه کتابها خواهند بود. ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد تا رویدادهای بزرگ آینده از کتابها را لو ندهیم، اما همیشه خطر وجود دارد که چیزی از دست برود. اگر میخواهید کاملاً بدون اسپویلر بمانید و کتابها را نخواندهاید، این خلاصهها برای شما مناسب نیستند.
قسمتهای جدید از فصل سوم Wheel of Time هر پنجشنبه برای مشترکین آمازون پرایم منتشر میشود. این نوشتار به قسمت هفتم، "Goldeneyes"، که در تاریخ 10 آوریل منتشر شد، میپردازد.
نبرد بزرگ
به عنوان مثال! وقتی خواهران کاتون، ایمن والد را به خاطر انتقام مادرشان سرخ میکنند و آلاننا با دیدن جسد سوختهاش با شادی میخندد؟ این یک مرگ است که از آن برنمیگردید.

حتی اگر فرض کنیم که زره داستانی لوئیال افتاده، نحوهای که ما دیدهایم سریال داستانها را تغییر و تقویت میکند، به این معنی است که نمیتوان گفت حضور یا غیاب یک شخصیت یا دو شخصیت دیگر چگونه میتواند تأثیر بگذارد. این قسمت به تنهایی تعدادی تغییرات نسبتاً بزرگ را معرفی میکند که میتواند به شیوههای غیرقابل پیشبینی در فصل آینده به وقوع بپیوندد.
تمرکز بر روی داستانها
اما بیایید به عقب برگردیم! این هفته، سریال از پرش و جست و خیز معمول خود فاصله میگیرد و به طور کامل بر یک خط داستانی تمرکز میکند: ماجراهای پرین در دو رود. این یک لحظه بزرگ در کتاب است؛ فکر میکنید چطور به تصویر کشیده شده است؟
اگرچه این یک نبرد فوقالعاده بود، بله. بهبودها در اجرای صحنههای بزرگ از فصل به فصل ادامه دارد—مقایسه این نبرد با نبرد بل تین در اوایل فصل اول نشان میدهد که نه تنها جلوههای بصری بهتر شدهاند، بلکه ترکیب و روایت داستان نیز به طور کلی بهتر شده است. سریال همچنان ثابت میکند که به پای خود ایستاده است.
آهنگ منترن

آیا تکرار آهنگ منترن برای شما کارآمد بود؟ این برای من کمی چالشبرانگیز بوده است—میخواهم آن را دوست داشته باشم. میبینم که نویسندگان چه چیزی را سعی دارند به تصویر بکشند و میبینم که چگونه "این یک آهنگ است که همه ما به نوعی بزرگ شدهایم و آن را میخواندهایم" معنای جدیدی پیدا میکند وقتی که از لبهای خونین شخصیتها در میدان نبرد بیرون میآید. اما این فقط... برای من کار نمیکند. احساس ناخوشایندی به من میدهد و ای کاش اینطور نبود. احتمالاً تنها بخشی در کل قسمت بود که احساس کردم یک تلاش ناموفق است.
قدرت دو رود
قسمتی از هدف بخش دو رود در "Shadow Rising" این است که به تقویت چیزی کمک کند که در طول کتابهای اول سریال در مورد مهاجران دو رود دیدهایم—اینکه در این منطقه عمدتاً نادیده گرفته شده از رندلند، قدرت پنهانی وجود دارد.
به میزانی که کتابها به موضوعات مربوط میشوند، دو موضوع بزرگ و کلی این است که قدرت و تابآوری از مکانهای غیرمنتظره نشأت میگیرد و قهرمانی زمانی اتفاق میافتد که افراد عادی، ناقص و ترسیده قدم جلو میگذارند و کارهایی را که باید تحت شرایط سخت انجام دهند، انجام میدهند. (این کاملاً به سبک تالکین است و این تفاوت بین Wheel of Time و A Song of Ice and Fire است—WoT میخواهد بر روی تمهای LOTR بنا کند و ASoIaF عمدتاً بر روی زیر سوال بردن آنها تمرکز دارد.)
اما برای بازگشت به آنچه که برای شما کار نکرد، قدرت دو رود باید بیشتر تأثیرگذار و غیرمنتظره باشد زیرا این افراد عمدتاً خود را به عنوان کشاورزان و شکارچیان آرام میبینند، نه به عنوان وارثان تبعید شده یک پادشاهی افسانهای (مانند مالکییر). آنها دور و بر نمیگردند و آهنگهایی دربارهی چقدر با فضیلت و شجاع بود منترن قدیم میخوانند. منترن برای آنها به اندازه امپراتوری روم دور است و آن داستانها غذای روی میز نمیگذارند.
بنابراین بله، این برای من به عنوان یک وسیله داستانی در لحظه کار کرد. سریال قبلاً کارت "پرین با یک سخنرانی شورانگیز زادگاهش را به هم میآورد" را یک یا دو بار بازی کرده بود و شما میخواهید چیزها را تغییر دهید. شک دارم که حتی برای کسانی که کتابها را نخواندهاند، این موضوع مهمی بوده باشد. اما این یک مورد است، مانند تواناییهای درمانی خواهران کاتون، که سریال باید چیزی را بگیرد که به نظر میرسد یک میانبر خیلی کوتاه باشد.
لحظات شخصیتمحور
در میان لحظات بزرگ، تعدادی از لحظات کوچک و دلپذیر شخصیت نیز وجود داشت—نوعی چیزهایی که من را به تماشای سریال بازمیگرداند. تبادل پرین با فرمانده سفیدپوش داین بورنهالد که با دندانهای دندانگیر و اخمکرده بود، فوقالعاده بود، هرچند که بخش مورد علاقهام لحظه تقریباً بیاهمیتی بود که پرین به خواهران کاتون میرسد و به آنها درباره مات اطلاع میدهد. این دو بچه واقعاً عالی عمل کردند و به محض دیدن طرح برادر بزرگترشان، از جوانان جدی و آسیبدیده به خواهران کوچک خندهکنان تبدیل شدند. حتی نواختن بوق والره نمیتواند شما را از تمسخر خواهرانتان نجات دهد. (چیز دیگری که آن صحنه به تصویر کشید این بود که پرین، نشسته، تقریباً به همان اندازه قد فائل ایستاده است. او واقعاً کوچک است!)
ما همچنین کمی به حلقه تیکرها برمیگردیم، که پس از حضور در فلشبک چند قسمت پیش، بالاخره دوباره روی صفحه نمایش ظاهر میشوند—به همراه آرم، که در کتابها نقش نسبتاً نگرانکنندهای دارد. به نظر میرسد این مرد سرنوشتی دارد که او را از خانوادهاش دور میکند و آن سرنوشت در اینجا به شدت او را در بر میگیرد.
زیرپلات سفیدپوشان

کل زیرپلات سفیدپوشان چیزی است که در کتابها به طور بیپایانی کش میآید، مانند بسیاری از زیرپلاتها. والد تا کتاب 11 دوام میآورد (!). داین بورنهالد کینهاش را نسبت به پرین (که هنوز در اینجا حل نشده است، اما در مسیر حل شدن است) تا کتاب 14 نگه میدارد. سریال قبلاً جابجاییهایی داشته است، اما فکر میکنم این اولین باری است که میبینیم چیزی را از آن قسمتهای دیرتر جلو میآورد، که تقریباً قطعاً باید بیشتر از آن انجام دهد اگر بخواهد به پایان برسد در هر زمانی که برای آن در نظر گرفته شده است (ما هنوز منتظر تأیید فصل 4 هستیم).
چالشهای داستانی
این به حوزه زمانی میرسد که خوانندگان کتاب به طور معمول به آن "The Slog" میگویند، که در اطراف کتاب 10 به حداکثر میرسد (که اساساً تمام رویدادهای کتاب نه را دوباره مرور میکند و به ما نشان میدهد که تمام شخصیتهای درجه دو در حالی که بازیکنان اصلی در حال انجام کارهای بزرگ و تغییر دهنده جهان بودند، چه کارهایی انجام میدادند). بدون اینکه انتقادی بیشتر از انتقاد ضمنی که قبلاً انجام دادهام، The Slog چیزی است که امیدوارم سریال آن را حذف کند یا به نوعی از بین ببرد و فکر میکنم در حال دیدن راههایی هستیم که چنین کندیهایی از بین خواهد رفت.
چند چیز دیگر برای جمعبندی اینجا وجود دارد، فکر میکنم، اما این قسمت که به شدت بر روی یک نبرد بزرگ تمرکز دارد—و این نبرد را به خوبی انجام میدهد!—به ما مقدار زیادی برای خلاصهنویسی نمیدهد. آیا میخواهیم به تلاشهای بین و چید برای دزدیدن بوسه از لوئیال بپردازیم؟ این در کتاب نیست—حداقل، فکر نمیکنم که باشد!—اما به نظر میرسد که 100 درصد در شخصیت همه افراد درگیر باشد. (لوئیال، البته، هرگز خارج از ازدواج بوسه نمیزند.)
نتیجهگیری
من خودم هر یک از این قسمتها را با یادداشتهای نسبتاً دقیقی شروع میکنم و در میانه قسمت متوجه میشوم که برای دقایقی هیچ چیزی ننوشتهام زیرا فقط از تماشای سریال لذت میبرم. در مورد ساختار و ریتم، میگویم که این قسمتها که وقتی برای تمرکز بر یک خط داستانی میگذارند، همچنین فضای بیشتری برای لحظات آرام شخصیتها ایجاد میکنند. در مواقع نادری که قسمت کمتری از حالت پرشتاب داریم، فقط آرزو میکنم که میتوانستیم بیشتر از آنها داشته باشیم.
اما مرگ غیرمنتظره لوئیال (اگر واقعاً مرگ باشد) مرا به فکر میاندازد. آیا ما به سادگی در حال کشتن افراد به سبک Game of Thrones هستیم؟ آیا زره داستانی برخی شخصیتها حذف شده است؟ آیا، بگذارید بگوییم، راهحلهای جایگزین برای مشکلات داستانی قدیمی به طور ناگهانی در این چرخش جدید چرخ در دسترس است؟
من هیجانزدهام که ببینم این ما را به کجا میبرد—هرچند واقعاً امیدوارم که مجبور نباشیم با هیچ کس دیگری که مهم است خداحافظی کنیم.
افکار پایانی، اندرو؟ آیا لحظاتی هست که بخواهید ببینید؟ چیزهایی که از آنها میترسید؟
یک راه برای جلوگیری از تکثیر بیپایان دیدگاهها و خطوط داستانی و بازسازی The Slog به سادگی کشتن برخی از آن افراد است تا نتوانند به کند کردن روند داستان کمک کنند. من نمیگویم که آیا واقعاً این پایان داستان لوئیال، پسر آرنت، پسر هالان، باشد، اما احتمالاً باید با این واقعیت کنار بیاییم که همه شخصیتهای محبوب سریال Wheel of Time به پایان نخواهند رسید.
در مورد ترسها، عمدتاً از این میترسم که در این مرحله فصل دیگری دریافت نکنیم. سریال به اندازه کافی خوب در نشان دادن لحظات بزرگ کتابها شده است که اکنون میخواهم چند مورد دیگر از آنها را ببینم، میدانی؟ اما عدم قطعیت اقتصادی + بازیگران بزرگ + مکانهای فیلمبرداری بینالمللی + عدم وجود نقد بیپایان برای نمایشهای استریم به نظر میرسد که معادلهای است که در نهایت برای این تولید متوقف خواهد شد. واقعاً امیدوارم اشتباه کنم! اما من چه کسی هستم که چرخش چرخ را زیر سوال ببرم؟